لیلا کوچکزاده- بازار زنده و به روزی که هم تاریخ در آن نفس میکشد و هم زندگی، جریان عادی خودش را طی میکند. دانشجویان، طلاب و کسبه از پر رفت و آمدترین اقشار در بازارچه سراب هستند؛ عدهای در دانشگاهها و مراکز علمی این راسته، به دنبال علماندوزیاند و عدهای هم به دنبال رزق و روزی. تاریخ هم از پس خانههای بلندبالای خشتی معدود و کاشیکاریها و نام کوچهها و مکانهای مذهبی به تماشای این تلاش نشسته است. اینجا بازاری در قلب محله سراب مشهد است و نامش یادگاری از آب قنات سناباد. آنجا که آب این قنات، در محدوده میدان و خیابان سعدی فعلی، با گذر از بازارچه سراب، به سوی حرم میرفت و براساس همین خروجی، سرِ آب نامگذاری شد.
این روزها، مدیریت شهری همزمان با اجرای طرحهای بهسازی و بازآفرینی شهری در راسته بازارهای فرش و سرشور، بازارچه سراب را نیز درنظر گرفته تا حلقه گمشده اتصال میدان سعدی با حرم مطهر، از آشفتگیهای تردد، نازیباییهای بصری و نبود نمادهای هویتی، سامان بگیرد. در این گزارش، روایت امروز این راسته بازار را با نگاهی به تاریخ رفته بر آن روایت کردهایم و از مجری طرح درباره آینده خوش آن که وعدهاش پایان اسفند مقرر شده، شنیدهایم.
ورود به بازارچه سراب با بوی خوش نان و جگرکی فعال و کوچکی که سالهاست در این راسته کسب میکنند و انگار بخشی از هویت کوچه شدهاند، همراه میشود. از سمت خیابان امام خمینی، به این بازار که آن را کوچه شاهینفر هم میخوانند، وارد میشویم. دکتر شاهین فر کهنسالترین پزشک زنده مشهد است که سالها پیش مکان فعلی دانشکده پزشکی بازار را وقف بیمارستان و دانشگاه میکند. در نگاه کلی این راسته، 400متری شامل مکانهای مذهبی، تجاری، آموزشی است و مجموعه درمانی دکتر شاهینفر و مجموعه ورزشی آهنچی از گذشتههای دور در آن باقی مانده است. اما مهمترین چیزی که این روزها در این بازار به چشم میخورد فراوانی مغازههای تابلوسازی است که با شیشههای پر از نوشتههایی چون شبرنگ، لیزر، تابلو، تندیس و ... مشخص میشود. این روزها با شروع طرح بهسازی، آشفتگی بسیاری در این راسته پدید آمده است که ظاهرا گریزی از آن تا انجام زیرسازیهای اصولی بازار نیست.
نخستین مکان با اهمیتی که در ابتدای این کوچه رخ مینماید به شاعر نامدار معاصر شهرمان مهدی اخوان ثالث مربوط است. یک عطاری بسیار قدیمی که متعلق به پدر اخوان معروف به «آق علی عطار» بوده است. مردی دنیادیده که به همراه دو برادر دیگرش از یزد به مشهد میآیند و سر کوچه سراب، عطاری میزنند. در خیابان سعدی هم خانهای بزرگ میخرند و مهدی اخوان در همین خانه متولد میشود.
مرحوم علی باقرزاده شاعر معاصر مشهدی، در کتاب 21مقاله خود، اشاره میکند که «به خاطر دارم در سالهای 1320 تا 1325شمسی، عصرها همراه پدرم از منزلمان که در کوی کنار دبیرستان شاهرضای مشهد قرار داشت به دکه آقا علی عطار میرفتیم. پدرم او را آقا علی حسین اف یا حسینزاده مینامید. زیرا به این نام خوانده میشد و بعدها که بر اثر انقلاب کبیر شوروی و سقوط حکومت تزاری از روسیه به ایران آمد و شناسنامه گرفت چون سه برادر بودند به نام اخوان ثالث خوانده شدند. (علی، عباس، علیاصغر)»
یکی از چهرههای برجسته ساکن در این راسته، مقبل السلطنه بوده است. فردی مبارز و یکی از والیان خراسان قدیم در دوران قاجار که بقایای خانهاش در همان ابتدای بازار با دیوارهای خشتی و دو در چوبی، به چشم میخورد، اما خانه رو به تخریب و متروکه است. بازاریها میگویند: «این راسته از خانههای بزرگ و زیبا کم نداشته است اما کم کم همه فروش میروند و با فوت صاحبانشان، کوچک و در حاشیه بازار به مغازه تبدیل میشوند. داخل این خانه هم درحال تخریب است.» محله سراب قبل از سال 1300 یعنی حدفاصل دروان مشروطه و قبل از شروع تحولات ساختاری در خیابانهای شهر، جزو سه محله اعیاننشین و دولتی نشین شهر یعنی محله ارگ و چهارباغ قرار میگرفته و حلقه اتصال این دو محله بوده است. اما این محله، ویژگی خاصی در مقایسه با آن دو محله داشته است که آن را بیش از پیش برای سکونت اهالی مناسب میکرده. محله چهارباغ نزدیک حرم است و حضور و هیاهوی زائران را داشته، محله ارگ هم در حاشیه شهر و در کنار دروازه قرار میگرفته و تخریبها و حضور غیر ایرانیها و هجوم متجاوزان را داشته اما در محله سراب اغلب ایرانی بودند و از فضای زیارتی و پرتردد حرم و دروازه شهر نیز فاصله داشتهاند.
خانه ظریف دومین مکان چشمگیر در این راسته است که ثبت میراث شده. خانهای که در حوالی سال 1320، در قالب کلانتری، محل حضور نیروهای روس بوده است. درِ چوبی کوچکی با سردر فلزی که مفرغکاریهای ریزی دارد و بالای آن هم کاشکاری دلربا، تنها نشانهای است که ما را به بیش از نیم قرن پیش این مکان میبرد. روی ستونهای چوبی کنار در هم، چند حلقه که جایگاه بستن افسار اسب بوده، به چشم میخورد. کنار درِ خانه، چند دربند مغازه تابلوسازی سالهاست بخش ورودی خانه ظریف شدهاند و خانه پشت این فضا قرار گرفته است. سردر یکی از همین مغازهها، نشانه چشمگیر دیگری از گذشته خانه ظریف را حفظ کرده و سامان داده است. سردری با گره چینیهای آجری و منحصر به فرد. صاحب مغازه، زیر گره چینیها، شیشههای رنگی را روی کُم چوبی سوار کرده است. او به دلیل علاقه شخصی خود، این شیشهها را بدین صورت درآورده تا در کنار آجرچینی، نمای زیبایی پیدا کند.
نام کوچه کنار این مغازه «داد فروغ» است و ادامه خانه ظریف تا انتهای کوچه کشیده شده. دیوارهای آجری بلند خانه ظریف، امکان دیدن نمای ساختمان را گرفته اما ساختمان خیلی حال و روز خوبی ندارد.
نام کوچههای بازارچه سراب، در کنار تمام شلوغیها و آشفتگیهای حال و گذشتهاش، درخور توجه است و نظر را جلب میکنند. داد فروغ، داد فیروز، ورزنده، فتاح خان و... که در کنار تابلوهایی با نام بازار سراب یک تا 8 ، از یک سو و تا عدد 11، از سوی دیگر باقی مانده است.
نبش دو کوچه سراب 5 و 7، مجموعه ورزشی آهنچی قرار گرفته است که این روزها هیئت ورزشهای معلولان هم در آن حضور دارند. آهنچی اولین مربی بکس مشهد است. این مجموعه هنوز نمای قدیمی خود که آجرچینیهای خشتی ظریف است، حفظ کرده. اینجا در گذشته قبرستان سراب بوده است. در ساختار قدیم شهرها، هر محله برای خودش قبرستانی داشته که افراد بومی محل در آن دفن میشدهاند. اما در دوره 1314 تا 1316، بخش نامهای از سوی وزارت فرهنگ و هنر وقت صادر میشود که باید تمام قبرستانهای کوچک شهر، به مکان آموزشی و تفریحی تبدیل شود، این قبرستان هم از آن زمان، مجموعه ورزشی میشود.
در میانه بازار، مکانهای مذهبی بیش از پیش رخ مینماید؛ چنانکه، در کوچه فتاح خان، یعنی سراب5، چند حسینیه و هیئت مذهبی قرار دارد که معروفترینش فتاح خان نام دارد. او یک مقام عالی رتبه نظامی بوده که از ارتش جدا میشود و با ورود به فضاهای مذهبی، هیئتی ایجاد و خانهاش را به حسینیه ابوالفضلی تبدیل میکند. در همین کوچه، منزل سابق ابوالحسن حافظیان یا ابوالحسن مشهدی شاگرد برجسته شیخ نخودکی هم قرار داشته است. او را آخرین عارف شناخته شده معاصر میدانند و بانی چهارمین ضریح حضرت رضا(ع).
پس از کوچه فتاحخان به مسجد فاضل میرسیم. مسجدی به نام حاجی فاضل، روحانی مسجد که بعد از آیتا... میرزا مهدی نوغانی، از علمای مبارز معاصر بوده است. بخشی از مسجد بازسازی شده و بخشی به همان سبک قدیم باقی مانده است.
به انتهای این بازار 400متری نزدیک میشویم. بازاری که به گفته قدیمیها، در گذشته تمام آن سنگفرش بوده است و صدای آهنگری، سماورسازی، مسگرها و... در کنار خانههای زیبایش از یاد اهالی نمیرود. بیمارستان دکتر شاهینفر، اولین بیمارستان خصوصی مشهد که موقوفه کهنسالترین پزشک زنده مشهد است، هم یکی از این یادگارهاست که در گذر زمان باقی مانده. ملک شخصی او که سالهای سال در آن زندگی کرد، در ابتدا بیمارستان و زایشگاه بود و حالا به دانشکده پزشکی تبدیل شده است. این بخش بازار، عریضترین بخش این راسته محسوب میشود و گویا قرار است به پاتوق فرهنگی تبدیل شود.
با رسیدن به انتهای کوچه، بر تعداد هتلها هم افزوده میشود چه آنها که نوساز هستند و چه قدیمیترها که آدم را به یاد 40سال پیش ایران میاندازند. به ویژه با وجود چند کافه در کنار آنها. کافه ستاره قدیمیترینشان است و طرفدار هم زیاد دارد. به نوعی پاتوق سنتی بازاریها و دانشجویان است. قدیمیترین کتابفروشی فعال مشهد هم در انتهای این بازار قرار گرفته است. کتابفروشی باستان. شفیعیکدکنی از زبان مرحوم اخوان این کتابفروشی را چنین شرح میدهد: «وقتی (پدرم) جرقههایی از شعر و شاعری را در کارم دید، به تشویقم برخاست و به کتابفروشی باستان سفارش کرد که مهدی هر ماه فلان مبلغ کتاب بیاید و بگیرد و حسابش را خودش (یعنی پدرم) خواهد پرداخت.» دیدنیهای این راسته بازار با وجود تغییرات بسیارش و آشفتگیهایی که به دلیل تردد زیاد داشته، بازهم کم نیست و کافی است به کوچه پس کوچههایش سرک بکشی تا درهای چوبی با کاشیکاریهای رنگی در کنار تمام بیقوارهگیهای کوچه چشمت را بگیرد و نابه سامانیها را فراموش کنی.